دو چهارپا که آنها را در یک آخور یا استبل بندند: دو خر را که هم طویله کنند، هم بو نشوند هم خو میشوند، هم رشته، چه طویله به معنی سمط و رشته بود، قرین. مقارن: اگر با متانت قلم مهابت شمشیر هم طویله نباشد... (سندبادنامه). تا دری یافت هم طویلۀ آن شبچراغی هم از طویلۀ آن. نظامی. بود از صدف دگر قبیله ناسفته دریش هم طویله. نظامی. پارسا را بس اینقدر زندان که بود هم طویلۀ رندان. سعدی. ، همانند. نظیر. شبیه: در کون هم طویلۀ خاقانیند لیک از نقش و فطرتند، ز نفس و فطن نیند. خاقانی. سیر ارچه هم طویلۀ سوسن بود به رنگ غماز رنگ او بود آن بوی گند او. خاقانی. خاقانیا هوان و هوا هم طویله اند تا نشکنند قدر تو، بشکن هوای نان. خاقانی
دو چهارپا که آنها را در یک آخور یا استبل بندند: دو خر را که هم طویله کنند، هم بو نشوند هم خو میشوند، هم رشته، چه طویله به معنی سمط و رشته بود، قرین. مقارن: اگر با متانت قلم مهابت شمشیر هم طویله نباشد... (سندبادنامه). تا دری یافت هم طویلۀ آن شبچراغی هم از طویلۀ آن. نظامی. بود از صدف دگر قبیله ناسفته دریش هم طویله. نظامی. پارسا را بس اینقدر زندان که بود هم طویلۀ رندان. سعدی. ، همانند. نظیر. شبیه: در کون هم طویلۀ خاقانیند لیک از نقش و فطرتند، ز نفس و فطن نیند. خاقانی. سیر ارچه هم طویلۀ سوسن بود به رنگ غماز رنگ او بود آن بوی گند او. خاقانی. خاقانیا هوان و هوا هم طویله اند تا نشکنند قدر تو، بشکن هوای نان. خاقانی